سلام امیدوارم بدردخورده باشه ممنون میشم معرکه بزنی🙂🤍
حکایت کرده اند که یک روز مردی به مهمانی خانه ی فردی به نام سلیمان دارانی رفت. سلیمان هر چه در خانه داشت از نان خشک و کمی نمک جلوی مهمانش گذاشت و به طریق عذرخواهی گفت:
گفتم که اگر ناگهان و سرزده به مهمانی آمدی ایراد نگیر. من چشم اشک آلود و نانِ خشک و روی خوش برای تو دارم. (همه ی آنچه دارم همین است.)
مهمان وقتی نان را دید گفت کاش تکه ای پنیر هم بود تا نان را با آن میخوردم. سلیمان بلندشد به بازار رفت و عبایش را به گرو داد و بجایش کمی پنیر خرید و برای مهمانش آورد. مهمان وقتی نان و پنیر را خورد گفت: خدا رو شکر، خدای بزرگ و عزیز، ما را بر آنچه روزی و قسمت ما کرده است قانع و راضی کرده است.
سلیمان در جواب گفت: اگر به آنچه خدا داده قانع و راضی بودی الان بالاپوش من در بازار گرو نبود!
معنی کلمات:
آورده اند: حکایت کرده اند / بر سبیلِ: به روش، به طریق/ اعتذار: عذرخواهی، پوزش خواهی / ناگه: ناگهان، سرزده / بدید: دید/ پاره: مقدار / بودی: می بود / برخاست: بلند شد / ردا: بالاپوش، عبا / عزّ و جلّ: بزرگ و عزیز است / قسمت: رزق و روزی، سرنوشت/ خرسند: راضی، قانع
نکات و آرایه های ادبی (قلمرو ادبی):
نان خشک و نمک: کنایه از خوراکیهای اندک و فقیرانه / بر زبان راندن: کنایه از گفتن / روی تازه: کنایه از مهمان نوازی و گشاده رویی / تر، خشک: تضاد / جمله ی آخر «اگر به دادۀ خدا قانع بودی و خرسند نمودی، ردای من به بازار به گرو نرفتی.» طنز و تمسخر دارد.